شهید مهدی آقاجانی دلاور
شهید مهدی آقاجانی دلاور نام پدر : خلیل نام مادر: ام البنین یخ وران تاریخ تولد :1342/08/22 تاریخ شهادت : 1365/10/19 محل شهادت : شلمچه گلزار:شهدای معتمدی
زندگی نامه شهید مهدي آقاجاني
آخرين فرزند «خليل و ام البنين»در آبان 1342، مصادف با نیمه شعبان، در بابل متولد شد.
تحصیلات «مهدی» به مقطع متوسطه در زادگاهش ختم میشود.
او که به دلیل توجه و تربیت دینی والدین، از همان کودکی با قرآن مانوس شده بود، در عمل به فرامین این مصباح هدایت، کوشا بود. علاوه بر آن، در ادای واجبات و مستحبات میکوشید و از انجام محرمات دوری میکرد.
ارادتش به اهل بیت(ع) نیز، بهگونهای بود که هماره با الگوپذیری از سیره این بزرگان، در پی کسب کمال معنوی و فضایل انسانی بود. او هميشه مي گفت: «دنيا زيباست. عده اي فريب مي خورند و عده اي نه. إن شاءالله كه ما فريب دنيا را نخوريم. آن قدر ايمان مان قوي باشد كه در برابر مسائل مادي دنيا مقاومت كنيم.»
در بیان خلق وخوی مهدی، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به پدر و مادر، زبانزد بود و در همه حال، مطیع اوامرشان. با دیگران نیز، در نهایت گشادهرویی و ملاطفت رفتار میکرد و نزدشان محبوبیتی خاص داشت.
پدرش در مورد خصوصيت اخلاقي اش مي گويد: «يك بار فرزند دوستش مريض شد. پولي را كه بابت خريد لباس دامادي اش جمع كرده بود، به دوستش داد تا فرزندش را مداوا كند. ارادت خاصي به اهل بيت داشت.»
با آغاز بیداری مردم در روزهای نخست انقلاب، مهدی نیز با حضور در راهپيمائي ها وهم صدا با انقلابیون، ندای آزادی سر داد و خواستار براندازی حکومت جور شد. گذشته از آن، دوستانش را نیز به حضور در صحنههای انقلابی تشويق ميكرد.
با تشکیل بسیج، مهدی براي برقراري امنيت، به طور شبانه روزي نگهباني مي داد. او جهت روشنگری منافقان در راستای گسترش نهضت اسلامی سال 1357، با آنها به بحث مينشست. در سال 1359، همزمان با شروع جنگ تحمیلی، رهسپار کردستان شد.
او چندين مرتبه در اعزامهایش آسیب دید که بيشترين جراحتش، در عمليات غرورآفرین والفجر 8 بود. لذا، مدتي در بيمارستان نمازي شيراز به سر برد و پس از آن براي ادامه درمان، به بيمارستان بانك ملي تهران انتقال يافت. در اين بيمارستان، چندین بار از ناحيه روده و شكم جراحي شد. از اینرو، مدتي طول كشيد تا بهبودي اش را به دست آورد.
و سرانجام، مهدی در1365/10/19طی عمليات كربلاي 5 در شلمچه، در حالي كه لباس غواصي به تن داشت، به درجه والای شهادت نائل آمد. پيكر پاكش نیز با وداع یادگارانش «محمدمهدی، محمدهادی و مطهره»، در گلزار شهداي «معتمدي» زادگاهش به خاك سپرده شد.
******
خاطره کوتاه از شهید مهدی اقاجانی
بانو «طاهره حمیدیان» درباره همسرش و آخرین رو اعزام او، چنین میگوید: «هر وقت به جبهه میرفت، رضایت مرا جلب میکرد و من و بچهها را به پدر و مادرم میسپرد. هر بار هم به محض رسیدن به دم در خانه پدرم، با صدای بلند میگفت: حاجآقا امانتیهایم را آوردم. مادرم گریه میکرد؛ ولی مهدی با لبخند و مزاح میگفت: بر میگردم و امانتیهایم را از شما تحویل میگیرم.
روز آخر، هنگام لحظه خداحافظی، بچههارا غرق بوسه کرد. بعد، پیشانی مرا بوسید و گفت: بیقراری نکن! یکجورهایی هم به من فهماند که برای نوزاد توی شکمت خوب نیست. بعد از من خواست تا برایش لبخند بزنم. به شوخی گفت: اگر نخندی و رضایت ندهی، من نمیروم. بعد هم، همان جملات همیشگی که وقتی ماموریتم تمام شد، زود بر میگردم. آن روز پسرم هادی، پدرش را از زیر قرآن رد کرد. من هم پشت سرش به نیت سلامتی اش آب ریختم.»
******
توصیه نامه شهید مهدی آقاجانی
به شما عزیزان توصیه می کنم که مطیع امر رهبر باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید. در دفاع از میهن از هیچ چیز دریغ نکنید. نماز اول وقت را فراموش نکنید ودر انجام فرائض دینی کوشا باشید. از خواهرانم می خواهم که در حفظ حجاب خود نهایت کوشش را داشته باشند که حجاب آنان کوبنده تر از خون شهیدان است.